خیابان چرینگ کراس شماره ی 84 اثر هلین هانف اولین بار در سال 1970 در نیویورک منتشر شد. خیابان چرینگ کراس شماره ی 84 اثر هلین هانف به سرعت توجه بسیاری از دوستداران کتاب را در سراسر جهان به خود جلب کرد. این کتاب کم حجم مجموعه ای از نامه های به جا مانده از هلین هانف و فرانک دوئل، یکی از فروشندگان کتابفروشی مارکس و شرکاء در لندن است. نامه هایی که در طول سال های 1949 تا 1969 نگاشته شده است. این افراد همراه با رد و بدل کردن کتاب ها نامه هایی نیز درباره ی نقد کتاب ها و نویسنده ها برای هم ارسال می کنند. این ارتباط ها تا حدی گسترش پیدا می کند که هلین هانف با آنکه فرد پولداری نبوده است در سال های بعد جنگ جهانی دوم که مردم انگلستان در شرایط مناسبی نبودند، برای کتابفروش ها موادغذایی ارسال می کرده است. بعدها که این کتاب چاپ شد و مورد استقبال جامعه ی ادبی قرار گرفت؛ ناشر انگلیسی این شرایط را مهیا کرد تا خانم هلین هانف و کتابفروش ها بعد از گذشت 20 سال دوستی با هم دیدار کنند.
موفقیت و محبوبیت خیابان چرینگ کراس شماره ی 84 اثر هلین هانف، نویسنده را از نمایشنامه نویسی گمنام، به نویسنده ای محبوب تبدیل کرد. \”خانم هلین هانف\” در قرن 20 در نیویورک زندگی می کرد. امّا علاقه ی شدیدی به ادبیات انگلستان در قرن های 16، 17 و 18 داشته است. با اینکه شهر نیویورک یکی از مدرن ترین شهرهای جهان است؛ این کتاب ها در این شهر یافت نمی شد و تنها باید در عتیقه فروشی ها ردی از آن را پیدا می کرد. خانم هلین هانف روزی اتفاقی متوجه آگهی یک کتاب فروشی در لندن می شود که کتاب های دست دوم را باقیمتی مناسب به همه جای دنیا ارسال می کند. او به مدت 20 سال با این کتاب فروشی ارتباط می گیرد و از آنها کتاب خریداری می کند. مترجم خیابان چرینگ کراس شماره ی 84 اثر هلین هانف از انتشارات کوله پشتی، \”سرکار خانم لیلا کرد\”، که به غیر از این کتاب زندگی داستانی ای.جی. فیکری نوشته گابریل زوین را نیز ترجمه کرده است؛ در توضیح استقبال از این اثر در کشورهای مختلف دنیا اظهار نظر کرد: « این کتاب خیلی زود جهانی شد و فکر می کنم که به همه ی زبان های دنیا ترجمه شده است؛ اما این نخستین ترجمه فارسی آن است و پیش از آن به فارسی ترجمه نشده بود.
«آقایان: تبلیغ شما در هفته نامه «نقد ادبی شنبه» می گوید زمینه کاری شما در خصوص کتاب هایی است که دیگر در بازار موجود نیستند.
عبارت «فروشندگان کتاب های عتیقه» یک جورهایی من را می ترساند؛
چون به نظر من، عتیقه با گرانقیمت برابر است.
من نویسنده فقیری هستم که سلیقه عتیقه ای در کتاب دارم و کتاب هایی را می خواهم که تهیه آنها در اینجا غیرممکن است.»
«من عاشق کتاب های دست دومی هستم که صفحه ای که صاحب قبلش بارها آن را خوانده است، بلافاصله گشوده می شود.
روزی که کتاب هَزلیت رسید، این صفحه باز شد:
«از خواندن کتاب های نو متنفرم.»
و من با صدای بلند به هر کسی که پیش از من صاحبش بود، گفتم:
«سلام رفیق!» »
«برای بهاری که در راه است یک کتاب شعر عاشقانه نیاز دارم.
به سلیقه و نظر خودت.
فقط یک کتاب خوب که در جیب شلوارم جا شود تا با خودم به پارک مرکزی ببرم.»
«نیومن تقریبا یک هفته پیش رسید، اما هیجانِ داشتنِ آن هنوز با من است.
کل روز آن را نزدیکم، روی میز می گذارم؛
هر از چند گاه تایپ کردن را متوقف میکنم…
بَرش می دارم و لمسش می کنم.
نه برای این که چاپ اول است؛ نه!
چون هرگز کتابی به این زیبایی ندیده ام.
به طرز عجیبی نسبت به داشتنش احساس گناه می کنم.
فکر می کنم بهتر بود آن چرم درخشان، نقش های طلایی و چاپ زیبا به قفسه های کتابخانه ای از چوب درختان کاج، در یک خانه روستایی انگلیسی، تعلق داشته باشد؛
می خواهد توسط نجیب زاده ای اصیل خوانده شود که روی یک صندلی چرم راحتی کنار شومینه نشسته است؛
نه روی یک مبل دست دوم در آلونکی یک اتاقه، در خانه ای درب و داغان!»
«گوش کن فرانکی، زمستانی سرد و طولانی در پیش است و من به کتاب نیاز دارم.
حالا ننشین؛ برو و برایم چند تا کتاب پیدا کن.»
«فکر می کنم این تبادل هدیه کریسمس عادلانه ای نیست.
شما مال خودتان را یک هفته ای می خورید و چیزی برای نشان دادن در روز عید باقی نمی ماند.
من هدیه ام را تا روزی که بمیرم خواهم داشت و خوشحال می میرم؛
چون می دانم بعد از مرگم آن را برای کس دیگری که دوستش دارد باقی خواهم گذاشت.
باید با خودکار اکلیلی بهترین قسمت هایش را برای کتاب دوستی که هنوز به دنیا نیامده علامت گذاری کنم.»
«منتخب عاشقان کتاب با جلد چرمی منقش و صفحات لبه طلایی، از داخل بسته اش بیرون آمد!
زیباترین کتابی که صاحبش هستم؛
البته به علاوه کتاب چاپ اول نیومن!
خیلی نو و دست خورده به نظر می رسد؛
انگار که کسی تا به حال آن را نخوانده است.
اما خوانده شده؛ چون مرتبا در صفحات جالب و جذابی باز می شود.
انگار روح صاحب قبلی اش می خواهد توجهم را به مطالبی که قبلا هرگز نخوانده ام جلب کند.»
«وای خدایا! برای کتاب زندگی نامه های والتون برایت دعای خیر می کنم.
باور نکردنی ست کتابی که در سال 1840 منتشر شده، بعد از گذشت صد سال بتواند در چنین شرایط خوبی باشد.
کاغذها چقدر نرم و زیبا با دست بُرش خورده اند.
دلم برای ویلیام تی. گوردون که نامش را در سال 1841، در کتاب نوشته است می سوزد.
چه نواده مزخرفی داشته که این کتاب را با بی توجهی و به مبلغ ناچیزی به شما فروخت!
آه! دلم می خواست قبل از اینکه کتابخانه شان را بفروشند پابرهنه تا آنجا می دویدم.»
«من عاشق جملات تقدیم نامه روی صفحه اول کتاب هستم و همین طور یادداشت های حاشیه.
من حس دوستانه ورق زدن صفحه ای را که شخص دیگری قبلا آن را ورق زده است، دوست دارم و خواندن عبارت هایی که شخص دیگری مدت ها قبل نوشته…
همیشه توجهم را به خود جلب می کند.»
«عزیز دلم،
این دوست داشتنی ترین کتاب فروشیِ قدیمی، مثل داستان های دیکنز است. تو اگر آن را ببینی…
حتما دیوانه اش خواهی شد.
بیرونش کتاب بساط کرده اند.
قبل از اینکه داخلش بگردم…
ایستادم و به کتاب ها نگاهی انداختم و چندتایی شان را ورق زدم تا خودم را شبیه یک اهلِ کتاب نشان بدهم.»
«این برخلاف اصول و قوانین من است که کتابی را که نخوانده ام بخرم؛
مثل خرید پیراهنی است که آن را پرو نکرده باشی.»
فرناز کافی –
از نظر من این کتاب برای هر فردی که به نحوی و البته از سر علاقه با کتاب سر و کار داره فوق العاده جذاب هست.از کتابفروش و خواننده ی کتاب.من فکر می کنم این کتاب در بعضی قسمت ها برای فرد کتابخوان تداعی کننده خاطرات خودش هست وقتی از کتابفروشی محبوبش قصد خرید داره و سفارش کتاب میده،چون منو یاد این انداخت که 14 سال میشه که مشتری پخش کتاب ارشاد هستم. راستی تا یادم نرفته بگم که از روی این کتاب فیلمی هم ساخته شده با همین نام که اون رو هم دیدم که به شما هم پیشنهاد می کنم ببینید،البته بعد از خوندن کتاب، چون اینطوری هم براتون جذاب تره و هم به هنر مترجم عالی این کتاب،سرکار خانم لیلا کرد، پی می برید. پس حتما این کتاب رو بخونید.