کتاب دوستش داشتم اثر آنا گاوالدا
کتاب دوستش داشتم اثر آنا گاوالدا
Service titleکتاب دوستش داشتم اثر آنا گاوالدا داستانی است کوتاه، جذاب و خواندنی. در این کتاب گفتگویی بین دونفر که یکی خیانت کرده و دیگری خیانت دیده است صورت می گیرد. ویژگی جذاب این کتاب این است که می توانیم از زاویه ی دید هر دو شخص به ماجرای خیانت در روابط زناشویی نگاه کنیم. گاوالدا در این کتاب عمیق ترین احساسات زن و مرد را که شاید هرگز بیان نکنند را با ظرافت خاصی بازگو می نماید.
Service title
کتاب دوستش داشتم اثر آنا گاوالدا داستانی است کوتاه، جذاب و خواندنی. در این کتاب گفتگویی بین دونفر که یکی خیانت کرده و دیگری خیانت دیده است صورت می گیرد. ویژگی جذاب این کتاب این است که می توانیم از زاویه ی دید هر دو شخص به ماجرای خیانت در روابط زناشویی نگاه کنیم. گاوالدا در این کتاب عمیق ترین احساسات زن و مرد را که شاید هرگز بیان نکنند را با ظرافت خاصی بازگو می نماید.
Service titleآنا گاوالدا متولد 9 دسامبر 1970 در فرانسه است. شغل اصلی او معلمی است. مجموعه ای از داستان های کوتاه او برای اولین بار در سال 1999 به چاپ رسید که از همان ابتدا با استقبال خوبی مواجه شد و نزدیک به یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید. از دیگر آثار او می توان گریز دلپذیر، دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد، بیلی، باهم بودن همه چیز است و زندگی بهتر را نام برد.
Service title
آنا گاوالدا متولد 9 دسامبر 1970 در فرانسه است. شغل اصلی او معلمی است. مجموعه ای از داستان های کوتاه او برای اولین بار در سال 1999 به چاپ رسید که از همان ابتدا با استقبال خوبی مواجه شد و نزدیک به یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید. از دیگر آثار او می توان گریز دلپذیر، دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد، بیلی، باهم بودن همه چیز است و زندگی بهتر را نام برد.
Service title«… من مثل بادبادکم، اگر کسی قرقره ام را نگیرد، معلوم نیست از کجا سردربیاورم… اما جالب است… گاهی وقت ها به خودم میگویم که تو آن قدر قوی هستی که نگهم داری و آن قدر باهوش هستی که بگذاری پرواز کنم.» «ترک کردنت سخت بود اما نمی توانستم زندگی ام را در انتظار تو سر کنم… باید این دو کلمه را می شنیدم. باید بزدلی ات را می دیدم، لمسش می کردم، می فهمی؟… بگو که می گذاری بروم… دیگر باید بگذاری…» «به گمانم این بهترین راه حل است. می خواهم مثل تو باشم، یعنی زندگی ام را بکنم و دورادور دوستت داشته باشم.» «افسوس ها، پشیمانی ها، جدایی ها و سازش هایی هست که زخمشان هیچ وقت التیام نمی یابد… هیچ وقت… حتی آن دنیا.» «چقدر لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم، از یاد ببریم؟ چقدر زمان باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟» «.. دیگر در را به روی کسی باز نمی کنم. هرکس در بزند، می گویم : برو عقب اول دست راستت را نشان بده. خب، حالا آن یکی را ببینم. کفش هایت را پاک کن. دم در بمان. از جایت تکان نخور.» «همیشه از غم کسانی حرف می زنند که می مانند و می سازند، اما هیچ وقت به غم آن هایی که می گذارند و می روند فکر کرده ای؟» «عشق به سراغم آمد، همان طور که بیماری می آید. بی آن که بخواهم، بی آن که به آن اعتقاد داشته باشم، خلاف میلم، و بی آن که بتوانم از خودم دفاع کنم. و بعد… از دستش دادم، ناگهانی، همان طور که عاشق شده بودم.»
Service title
«… من مثل بادبادکم، اگر کسی قرقره ام را نگیرد، معلوم نیست از کجا سردربیاورم… اما جالب است… گاهی وقت ها به خودم میگویم که تو آن قدر قوی هستی که نگهم داری و آن قدر باهوش هستی که بگذاری پرواز کنم.» «ترک کردنت سخت بود اما نمی توانستم زندگی ام را در انتظار تو سر کنم… باید این دو کلمه را می شنیدم. باید بزدلی ات را می دیدم، لمسش می کردم، می فهمی؟… بگو که می گذاری بروم… دیگر باید بگذاری…» «به گمانم این بهترین راه حل است. می خواهم مثل تو باشم، یعنی زندگی ام را بکنم و دورادور دوستت داشته باشم.» «افسوس ها، پشیمانی ها، جدایی ها و سازش هایی هست که زخمشان هیچ وقت التیام نمی یابد… هیچ وقت… حتی آن دنیا.» «چقدر لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم، از یاد ببریم؟ چقدر زمان باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟» «.. دیگر در را به روی کسی باز نمی کنم. هرکس در بزند، می گویم : برو عقب اول دست راستت را نشان بده. خب، حالا آن یکی را ببینم. کفش هایت را پاک کن. دم در بمان. از جایت تکان نخور.» «همیشه از غم کسانی حرف می زنند که می مانند و می سازند، اما هیچ وقت به غم آن هایی که می گذارند و می روند فکر کرده ای؟» «عشق به سراغم آمد، همان طور که بیماری می آید. بی آن که بخواهم، بی آن که به آن اعتقاد داشته باشم، خلاف میلم، و بی آن که بتوانم از خودم دفاع کنم. و بعد… از دستش دادم، ناگهانی، همان طور که عاشق شده بودم.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.