ما تمامش می کنیم اثر کالین هوور از نشر آموت با اینکه مدت زمان زیادی از چاپ اول آن نگذشته است،چاپ دوم اش نیز روانه ی بازار کتاب شد.
کالین هوور در این کتاب سعی می کند که به خواننده یادآوری کند که همه ی ما انسان ها در طول زندگی اشتباه می کنیم و آن چیزی که مهم است نحوه ی برخورد ما و درس گرفتن از آن ها به جای توجیه تراشی است.
در زندگی مشترک ما انسان ها به همان میزان که عشق و دوست داشتن لازم است؛ احترام، امنیت و آرامش روحی و روانی نیز اهمیت دارد.
هیچ یک از زن و مرد نمی تواند دیگری را بیازارد و بعد آن را با دوست داشتن توجیه کند.
زیرا در چنین شرایطی چیزی که شخص را می آزارد رفتار بد شخص مقابل نیست؛ بلکه همان دوست داشتن است.
به این دلیل که اگر دوست داشتنی به همراه آن رفتار وجود نداشته باشد تحمل آن رنج و سختی به مراتب آسان تر است.
نویسنده به زنان مخاطب خود یادآوری می کند برای انسانیت خود ارزش قائل شوند و آن را از هرچیزی مهم تر بدانند و اگر در زندگی مشترک مورد اذیت و آزار جسمی و روحی قرار گرفتند؛
آن روش که چه بسا مادران و مادربزرگ های آنان در پیش گرفته بودند، الگوی خود قرار ندهند و با سکوت بی جا به آن زندگی که عزت نفس آن ها را نابود می کند ادامه ندهند.
بدیهی است که شکستن الگوها و پایان دادن به آن ها کار بسیار دردناکی است، آن هم الگوهایی که تمام عمر با آن ها زندگی کرده ایم.
اما فقط کمی شجاعت و جسارت لازم است تا ما تمامش کنیم.
آری… «گاهی اوقات کسی که دوستت دارد بیش از همه آزارت می دهد.»
داستان در مورد دختری به نام «لیلی» است که در شهری دور از خانواده ی خویش زندگی می کند.
با فوت پدرش، مادر وی تصمیم به خرید خانه ای در بوستون می گیرد که به تنها دخترش نزدیک باشد.
لیلی عصر روز خاکسپاری پدرش با افکاری آزرده و پریشان سر از پشت بام خانه ای در نزدیکی خانه اش در می آورد.
خانه ای که متعلق به یک جراح مغز و اعصاب به نام «رایل» است.
اولین باری که لیلی با رایل مواجه می شود روی همان پشت بام و در حالی است که رایل با عصبانیت هر چه تمام در حال ضربه زدن به یک صندلی از جنس پلیمر است…
این سرآغاز یک آشنایی است که با خود حوادث عجیبی به همراه دارد.
لیلی در همین روزها برای تجدید خاطرات نوجوانی اش شروع به خواندن دفترچه خاطراتش می کند.
خاطراتی که آن ها را در قالب نامه خطاب به مجری تلویزیونی مورد علاقه اش «الن» نوشته است.
وی با او از عشق اولش «اتلس» و احساساتی که نسبت به او دارد سخن گفته است.
نامه هایی که دست بر قضا خواندن آن ها با دیدار اتفاقی «اتلس» پس از چندین سال همزمان می شود.
کالین هوور (متولد ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹) نویسنده پرفروش نیویورک تایمز برای ۷ رمان و یک رمان کوتاه است.
رمانهای هوور در زمینه ادبیات بزرگسالان و جوانان است.
او اولین رمانش با نام، بسته، را در ژانویه ۲۰۱۲ منتشر کرد.
از آن به بعد، تمام رمانهایش جزء بهترین فروشهای نیویورک تایمز شدند.
آرتمیس مسعودی متولد 1353 تهران و دانش آموخته ی زبان انگلیسی و کارشناسی ارشد زبانشناسی همگانی است.
از آرتمیس مسعودی، پیش از این ترجمه کتابهای «وقتی خاطرات دروغ میگویند»، «اولین تماس تلفنی از بهشت»، «جنوب دریاچه سوپریور»، «پشت سرت را نگاه کن»، «آیا شما هم به استرس اعتیاد دارید»، «پروژه شادی» و «شادی را به فرزند خود هدیه کنید» در نشر آموت منتشر شده است.
«من احساس می کنم همه، خود جعلیشون رو نشون می دن.
همه ی ما تو عمق وجودمون خراب و داغونیم.
فقط، بعضیامون می تونیم اینو بهتر از بقیه پنهان می کنیم.»
« به عنوان برادرت، امیدوار بودم یه کم بیشتر بهم اعتماد داشته باشی.
این کاریه که آدم برای خواهر و برادرش می کنه.»
« ما مثل همیم…گیاهان و انسان ها.
گیاهان برای اینکه زنده بمونن، باید به طریق صحیح دوست داشته بشن.
آدمام همین طور.
ما از لحظه ی تولد، به پدر و مادرمون متکی هستیم که دوستمون داشته باشن و زنده نگهمون دارن و اگر اونا محبت رو از طریق صحیح به ما نشون بدن…
ما انسان های بهتری می شیم.
اما اگه مورد بی توجهی قرار بگیریم،…
آخرش بی خانمان می شیم و دیگه نمی تونیم کار به درد بخوری انجام بدیم.»
« گیاهان بسته به میزان محبتی که آدم بهشون نشون می ده…
به آدم جایزه می دن.
اگه باهاشون نامهربون باشی یا بهشون توجه نکنی، بهت هیچی نمی دن.
اما اگه مراقبشون باشی و به روش درست دوستشون داشته باشی…
در قالب سبزیجات یا میوه ها و گل ها بهت هدیه می دن.»
« تو به من هشدار داده بودی.
یه بار بهم گفتی مثل دارو می مونی که باید همیشگی و مداوم باشی.
اما نگفته بودی که از نوع اعتیاد آورترین داروها هستی.»
«در عشق میان دو بزرگسال…
نسبت به عشق میان دو نوجوان…
حقیقت بیشتری وجود دارد.
اما صرف نظر اینکه، عشق در سنین مختلف، در زندگی انسان ماهیت مختلفی دارد…
می دانم که به هر حال، همان تاثیر را دارد و بار روی شانه ها، دل و قلب انسان، در هر سنی باشد، احساس می شود.»
« تمام آدم هایی را که در زندگی ات دیده ای، مجسم کن.
تعدادشان خیلی زیاد است.
آن ها مثل موج می آیند و می روند.
بعضی از موج ها، خیلی بزرگ ترند.
چیزهایی را از عمق دریا با خودشان می آورند و همان جا در ساحل رها می کنند؛
میان ذرات ماسه، آثاری به جای می گذارند که حتی مدت ها بعد از آنکه موج عقب نشینی کند..
نشان می دهد امواج آنجا بوده اند.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.