سیزده دلیل برای اینکه . . . اثر جی اشر

سیزده دلیل برای اینکه . . . اثر جی اشر در مورد دختری است هفده ساله به نام هانا بیکر که به خطر رویدادهای ناگواری که در زندگی او رخ داده است قصد خودکشی دارد. او قبل از مرگ هفت نوار کاست از صدای خود تهیه می کند و در آن دلایل خودکشی خود را شرح می دهد. قرار بر این است که سیزده نفری که باعث شده اند هانا تصمیم به این کار بگیرد به ترتیب به آن کاست ها گوش دهند. و طبق لیستی که هانا تهیه کرده است آن را برای نفر بعدی ارسال نمایند. در این نوارها از شخصی به نام جنسن نام برده شده است. که در واقع روایتگر داستان جنسن است.

جی اشر زادهٔ ۳۰ سپتامبر ۱۹۷۵ یک رمان نویس اهل کالیفرنیا است. او در خانواده ای رشد یافت که او را تشویق می کردند اهداف و آرزوهایش را دنبال کند. از نواختن گیتار تا نویسندگی…

در دوران دبیرستان دو کتاب برای کودکان نوشت. پس از آن تصمیم گرفت که معلم مدرسه ی ابتدایی شود. سپس به دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا در سن لوئیس اوبیسپو منتقل شد، جایی که او سال های جوانی خود را به امید تبدیل شدن به نویسنده ای حرفه ای سپری کرد.

معروف ترین رمان او «سیزده دلیل برای اینکه …نام دارد» که در سال 2011 در لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز بود. و جی اشر برای این اثر جوایز بسیاری از نویسندگانی هم چون الن هاپکینز، شرمن آلکسی، کریس کرتچر و گوردون کرمان.دریافت نمود. هم چنین اثر او در «نقد کتاب نوجوان» پنج ستاره گرفت.

اگه عشق من اقیانوس بود، جزیره ای نداشت…

اگه عشق من بیابون بود، تمام دنیا شن و ماسه می شد…

اگه عشقم یه ستاره بود، آخرین ستاره ی شب، آخرین نور بود…

اگه عشقم پر در می آورد تا ابد پرواز می کردم…»

اگه بتونین فکرهای بقیه رو بشنوین، چیزهایی رو می شنوین که واقعی هستن و چیزهایی که کاملا بی ربطن و اصلا نمی فهمین کدومشون کدومه. دیوونه میشین. کدومش راسته؟ کدومش نیست؟ هزار فکر هست، ولی اصلا یعنی چی؟ دوست داشتین افکار دیگران رو بشنوین؟

البته که دوست داشتین. همه میگن آره، البته تا وقتی که متوجه ی نتیجه اش بشین. مثلا اگه بقیه بتونن فکرهای شمارو بشنون چی ؟ اگه همین الان فکرهاتون رو بشنون …؟ گاهی فکرهایی می کنیم که خودمون هم درک شون نمی کنیم. فکرهایی که حتا واقعی هم نیستن – واقعا اون طوری نیستن که حس شون می کنیم – ولی به هر حال تو ذهن مونن، چون فکر کردن به شون جالبه.»

«شعر روح تنها اثر هانا بیکر:

نگاهت را جستم

مرا نمی بینی

زمزمه می کنم

سلام

جواب نمی دهی

تو جفت روحی منی؟

دو روح از هم جدا

شاید که نباشیم

شاید نفهمیم

مادر من مرا باخودت حمل کردی

حالا جز لباسی که می پوشم

چیزی نمی بینی

دوستانت از من می پرسند

می خندی و می گذری

نگذار

مرا زیر آسمان خدا

مرا نبین

فقط با چشم سرت

نقاب و پوست و استخوانم را کنار بزن

روحم را ببین

تنها…»